پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۰

هنر و امر به تغییر

فرق هنر بازندگی این است که قابل تحمل تر است. بوکفسکی
شاید دست زدن به تعریف هنر یا بررسی تعریف پذیری آن ما را با نسبیت عارض بر آن و شخصی نگاری های متعدد بسط می دهد، اما حال آنچه که پیش روی شماست نقبی کوتاه بر زیبایی شناسی فلسفی تاریخی  هنر است از گذشته امروز
در این مسیر به واژه هایی برخورد می کنیم که گاه به گوشمان خورده و گاه برای بیان مفهومی کلی از آن استفاده کردیم . واژه نامه ای که عمدتا ریشه ای یونانی و لاتین دارند.پس به این نتیجه زود هنگام می رسیم که پژوهش های هنر مارا به تلاش های فراسوی مرزهای ملیتی می کشاند و می توان گفت هنر قدرت خویش را را برای به کارگیری زبانی جهانی به کار بسته است ، گرچه گاهی در اشکال بومی و فولکولوریک نمود پیدا می کند که این مساله نیز بیان کننده این مطلب است که روشی ذوقی برای بیان عقاید ، آداب و رسوم است که  نقش ارتباطی پیدا می کند که ان نیز در خدمت زبان هنر است. این مساله همیشه هنر را در ادوار و تاثیرات وارد بر آن به استقلالی می رساند که هماره دچار تغییر و تنوع است .
همسو با نگرش های متفاوت متاثر بر آن می توانیم بگوییم که هنر امروز از مفهوم دیرین آن که به خلق زیبایی تاکید داشت فاصله گرفته  و به مفهومی نسبی در ذهن مخاطبش تبدیل شده است. مخاطبی که درکی مستقل از زیبایی و زشتی دارد و جهان را با آن چنان می بیند که خود می خواهد. بنابراین هنرمند موظف است با برخورد نشانه شناسانه دست به ایجاد ارتباطی بزند که حاصل اندیشه هایش است و این چنیین او مخاطب را در فضایی قرار می دهد که می خواهد .
دورترین اتفاق ملموس برای ایجاد این فضا باز می گردد به پس از جنگ جهانی دوم ، آنگاه که دادائیسم در بهت و خرابی ویرانه های جنگ جان می گیرد و در عمر کوتاهش زبانی تیز و اعتراضی را انتخاب می کند که با تاویل در آثارش به مخاطب این اجازه را می دهد که بیشتر بیندیشد به حادثه ای مخرب که جهانی را در غرور و نادانی به سوی مرگ انسانیت کشاند. پس از آن سورئالیسم در  امیدی نو در ادامه دادئیسم ظهور و همان تاویل را در اختیار گرفت بی آنکه زبان تندی به کار  برد و اینگونه مخاطب بیشتری را جذب کرد  و به واقع به مهمترین جنبش هنری قرن بیستم تبدیل شد و در آغاز الفبای هنر مدرن جای گرفت.
و هنر مدرن با در آمیختن با جهان اندیشه و زبانی آزاد و جهانی به فراسوی اتفاقی آنی به هنر پست مدرن رسید که اتفاق آن زمان و مکان خاصی را در بر نمی گیرد و جنبش ها در هضم کلیتی این چنین جای می گیرند.
حال با افزودن چراها به این جملات در پی پاسخی می آییم!                                          زیرا در این عصر استقلال هنرمند، شیوه و روش آن محترم شمرده می شود و درک مفاهیم به عهده مخاطب است و هنرمند به اثرش به عنوان خالقی نگاه می کند که پس از خلق موجودیتی مستقل به خود می گیرد و امکان بازتاب و تاویل هر اندیشه ای از آن به واسطه نشانه ها ی به کار رفته  در آن وجود دارد.
و این موضوع که هنرمند کیست؟! که با سوالی چالش بر انگیز به آن پاسخ می دهیم.            آن که لزوما اثری را خلق می کند هنرمند است؟!  آیا وی نسبت به زندگی روزمره اش نگرش هنرمندانه دارد؟- هنرمند رسالتی را به دوش می کشد که با آن زندگی کرده باشد در کوچکترین روابط زندگی تا بزرگترین پدیدهایش -  بنابرین  نمی تواند به عنوان یک سرگرمی مطرح شود بلکه یک زوم است که سراسر زندگی را در بر می گیرد و اینگونه تعارض بوقوع می پیوندد.
هنرمند می اندیشد، نگاه می کند و می شنود.                                                            و دست به تغییر پیرامونش می زند تا به آرمانشهر مورد نظرش دست پیدا کند. حال او معترضانه دست به مبارزه میزند ، مبارزه ای ایده الوژیک که در اثرش ایجاد می کند. او اظهار نظر می کند و دست به چالشی گسترده می زند با تمام آنچه در پیرامونش احساس می کند. او فیلسوفیست که به زبان هنرش می اندیشد و می اندیشاند.  اندیشه ای معترض ، متفاوت و در پی تغییر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر